دنیا



n


سلام.

فردا مسافرم.

میرم اهواز.

تو خیلی خیلی حق گردن من داری و لطف بزرگی میکنی اگه منو ببخشی و حلالم کنی.

فقط دوست دارم اینو صادقانه بگم که تموم این سالها هر اونچه که بودم و هراونچه که نبودم مهمترین اولویتم خودت و احوالت بوده و نه چیز دیگه.

و سعی کردم با عقل ناقص خودم این اولین اولویتو همیشه در نظر بگیرم که خب قطعا خیلی مواقع شاید راه اشتباه هم انتخاب کردم ولی قطعا نیت همونیه که گفتم

بگذریم

حس میکنم این سفر خیلی فرق داره واسه همین دوست داشتم برجسته تر حلالیت بگیرم

 


Mz

الان نیم ساعت خوابم برد باز مثه همیشه خوابتو دیدم.

جالبه نمیدونم چرا سی چهل درصد خوابهایی که ازت میبینم مثل خواب همین امشبه که دختر خونه ای و داری ازدواج میکنی و منم توی بطن ماجرام و جفتمونم دقیقا همین حس بیداری بهمو داریم ولی فقط وقایعو نظاره گریم.

من خونتون بودم که یه خونه بزرگ قدیمی دوری بودش.و همه در تکاپو واسه جفت و جور کردن مقدمات عروسی که البته دامادو تو خواب ندیدم و نمیدونم کدوم دریوسی بود

و جالبه چن بار با هم چشم تو چشم شدیم و دقیقا همین حس های واقعی توی بیداریو داشتیم.

بعدش داداشت اومد دنبالت از ارایشگاه بیارتت و من منتظر بودم بیارتت ببینمت که دیگه بیدار شدم

حالا اون داماد قرمصاق کجا بود که داداشت باس بیاد از ارایشاه ارت گردونه نمدونم.

اینم از خواب امشب ما.


n

 

هوس کردم مثل قدیما باز اعتماد به سقف بشم

نه عزیزم ربطی به هوش نداره ، واست مهمم

آخیش خیلی وقت بود الکی بیخودی اعتماد به سقف نشده بودم

 

 

 

 

نفرمایید.

بهرحال اگه کسی واسه ادم مهم نباشه پر اهمیت تر از تولد هم امکان فراموشیش هست.

 

 

فکر نمیکردم یادت باشه

میگفتم نهایت با تاخیر یادش میاد

ولی مثل همیشه باز سوپرایزم کردی

ممنون

 

 

خوش بگذره و التماس دعا.

 

 

ممنون

فردا شب میرم.

میخواستم تلفنی ازت خداحافظی کنم که صداتم بعد مدتها بشنوم ولی

بهرحال حلالم کن خیلی بهت بدهکارم و خییلی اذیتت کردم

مراقب خودت باش.

 

 

 

 

 

مرسی

سالگرد ازدواج شما هم مبارک

حلال کن

دارم‌ میرم‌ کربلا

حتما دعات میکنم و نایب ایارت هستم

 

 

 

 

 

امشب خیلی گریه کردم.

 

خیلی.

گاهی فکر میکنی موفق شدی دلتوبه زنجیر بکشی و توی اعماق سیاهچاله ی عقلت دفنش کنی.

ولی اشتباه میکنی.

چون گاهی یه تلنگر ، یه نوشته ، یه فیلم ، اونو بسرعت بالا میکشه و اونوقت اون دله که مغزو زنجیر میکنه.

شاید موضوع فیلم زیاد بمن و احوالم ربطی نداشت ولی دله دیگه ، منتظر یه جرقست.

چی دارم میگم؟

اصلا مطمئن نیستم بفهمی چی میگم.

بهتر.

این درد و شکنجه رو واسه هیچکس نمیخوام.


س

 

زرنگی؟

منبع خودمو لو بدم؟

 

 

گفتم عکسشو واسم بفرست زیر سبیلی رد کردی منم مجبور شدم خودم پیداش کنم،،

 

خیال کردی میگم عکسشو واسم بفرست خودتو لوس میکنی نمیفرستی دیگه نمیتونم ببینم؟

خوبه منو میشناسی

 

عکس نرگسو دیدم شاخ دراوردم

پدرسوخته خانومی شده واس خودش

اصلا نشناختمش خییییلی عوض شده

 


 

ممنون

لطف داری

کار من از دعا گذشته انگار

میدونی، ادم خیلی راحت تره اگه یه سری چیزا رو ندونه. 

حالا بدترش اینه بدونی و مجبور باشی سکوت کنی 

خیلی خستم. 

حس میکنم هیچکس نمیفهمتم. 

هرکی تو دنیا یه ظرفیتی داره که تا پر نشه نمیره. 

ظرف من خیلی وقته لبریز شده. 

باز شروع کردم. 

ببخش

راستی

چی شد یادم افتاده بودی

 

 

انگارگم شدم توی فضا-زمان

گیج و گمم. 

کاش دستی پیدا میشد منو از این سرگشتگی بیرون میکشید. 

کسی که حرفها و حسمو درک میکرد 

 


h

بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.

وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.

یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!

اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.

خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.

گفت اثباتش خیلی سادست.

اسمشو توی تکست بنویس.

بیش از کل متن، نوشتن اسمشه که توجهشو جلب میکنه و میگه چرا نوشتی و این نشونت میده چقدر حواسش به باقی حرفا و احوالت و مهم بودن آروم کردنت داره.

دومی گفت خب نگرانه که مشکلی واسه نویسنده اسم پیش بیاد.

و باز جر و بحثشون بالا گرفت.

البته استدلال اولی واسم قانع کننده تر بود و اسمو نوشتم تا واقعا ببینم چی میشه.

و دلیل خنده ها فقط همین بود.

 


h

 

خیلی وقته حلالت کردم.

و دارم سعی میکنم که ببخشمت.

 

 

 

 

 

 

بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.

وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.

یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!

اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.

خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.

گفت اثباتش خیلی سادست.

اسمشو توی تکست بنویس.

بیش از کل متن، نوشتن اسمشه که توجهشو جلب میکنه و میگه چرا نوشتی و این نشونت میده چقدر حواسش به باقی حرفا و احوالت و مهم بودن آروم کردنت داره.

دومی گفت خب نگرانه که مشکلی واسه نویسنده اسم پیش بیاد.

و باز جر و بحثشون بالا گرفت.

البته استدلال اولی واسم قانع کننده تر بود و اسمو نوشتم تا واقعا ببینم چی میشه.

و دلیل خنده ها فقط همین بود.

 


s6

عاشقش بودم و عاشقم بود.

پنج سال بود آایمر داشت پیش مامانم بود و این اواخر حتی بچه هاش رو هم یادش نمیومد گاهی اوقات. جوری که خیلی وقتا با اونکه پیش مامانم زندگی میکرد و دایم میدیدش یادش میرفت دخترشه و میگفت مامانمه.

ولی حتی یکبار نشد منو یادش نیاد.

 شب قبل فوتش رفتم پیشش.

خواب بود تا دستشو گرفتم چشماشو باز کرد کلی ذوق کرد و واسم خندید.

مامانم گفت بعد چن روز خندید.

اگه بیشتر از مامانم دوستش نداشتم قطعا اندازه مادرم دوستش داشتم.

یه رابطه عاطفی قوی بینمون بود.

دعا کن بتونم نبودنشو حضم کنم و کنار بیام خیلی واسم سخته.

خدا مادربزرگتو بیامرزه

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها